اي هميشه جاودانه در ميان لحظه هايم ، غصه معنايي ندارد تا تو ميخندي برايم!
بخار شيشه ايم ، نازمون کني اشکمون در مياد چه برسه فراموشمون کني
شرط دل دادن دل گرفتن ، وگرنه یکی بی دل میشه اون یکی دو دل.
چو عاشق میشدم گفتم ربودم گوهر مقصود را ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
درعمق آرزوی من است که دروجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد
فاصله گرچه دستهايمان را جداكرد ولی خوشحالم جرات ندارد بدلهايمان نزديک شود
شکسپیر میگوید هرازگاهی برای آنکه دوستش میداری نشانه ای بفرست تا به یادش آوری که هنوز برایت عزیز است و این آن نشانه است .
زندگی زیباست زشتی های آن تقدیر ماست ، در مسیرش هر چه نا زیباست ان تدبیر ماست ، زندگی اب روانیست روان میگذرد آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
همیشه از خدا میخواهم آنچه شایسته توست به تو بدهد نه آن آرزو داری زیرا گاهی آرزوی تو کوچک است و شایستگی تو بسیار